به گزارش صفحه ی هنرروز پایگاه خبری روزپلاس، این سریال 48 قسمتی که در پنج فصل تولیده شده، درباره حمله گروهی از جنایتکاران (در دو فصل اول و دوم) به ضرابخانه سلطنتی اسپانیا و در فصلهای آتی به حمله همین گروه از سارقان به بانک اسپانیا می پردازد. آخرین فصل پخش شده نسخه اسپانیایی این مجموعه ترکیبی از ژانرهای اکشن، فریبنده و هیجان انگیز به همراه پایانی برای شخصیتهایی است که سازندگان، آنان را در فصلهای قبلی به جذابترین شخصیتهای سریال تبدیل کردهاند.
در سریال «خانه کاغذی» طراحی به نام پروفسور (آلوارو مورت) گروهی از افراد با مهارت های خاص را برای یک نقشه سرقت بزرگ به خدمت می گیرد . وی با کمک گروهی متشکل از هشت جنایتکار، با اسامی ساختگی و چهره های نقابدار، قصد دارد ضرابخانه سلطنتی اسپانیا را به مدت 11 روز اشغال کند تا 24 میلیارد یورو اسکناس غیرقانونی را منتشر کند.
پرفسور (آلوارو مورته) از دوران کودکی خود به طور دقیق برنامه سرقت ضرابخانه سلطنتی اسپانیا را برنامه ریزی کرده و در سرقت در ابعاد هومری، توکیو (ارسولا کوربرو) ، ریو (میگوئل هران) ، نایروبی (آلبا فلورس) ، برلین (پدرو آلونسو) ، مسکو (پاکو توس) ، دنور (خائمه لورنته) ، هلسینکی (دارکو پریک) و اسلو (روبرتو گارسیا روئیز) دارای مهارت هایی هستند که میتوانند نقشه پروفسور را عملی کند. اعضای گروه نام شهرهای مهم دنیا را به عنوان هویت خود انتخاب کردهاند به امید آنکه هرچه کمتر با یکدیگر ارتباط و آگاهی داشته باشند تا در موفقیت این ماموریت خللی ایجاد نشود.
پس از پنج ماه آموزش و آماده سازی، مهاجمان به ضرابخانه سلطنتی اسپانیا در مادرید هجوم میبرند. در میان گروگانها «آلیسون پارکر»، دختر سفیر انگلیس به عنوان طعمه مذاکرات بین پروفسور و مقامات عمل میکند. در جریان سرقت، ربایندگان با انواع و اقسام موقعیتهای مختلف روبرو میشوند و سارقان و پلیس دخیل در این پرونده به نوبت مرتکب اشتباهات گوناگون میشوند.
یکی از اولین اشتباهات زمانی رخ میدهد که چهره ریو، یکی از سارقان، توسط پلیس شناسایی می شود. از طرف دیگر، دنور عاشق مونیکا، یکی از زنان ربوده شده می شود. آرتور کارمند بانک و یکی از گروگانها با حمله به مهاجمان اعلام جنگ میکنند و به فکر سازماندهی فرار میافتند.
تنش میان بازرس «راکل موریو» و معاون بازرس«آنجل» افزایش می یابد. آنجل دستیار بازرس به تنهایی هویت واقعی پروفسور را مییابد، اما یک تصادف مرگبار او را به کما میبرد و از افشای حقیقت جلوگیری میکند. سرانجام پلیس خانهای را کشف میکند که رییس گروه قبل از حمله به تیمش در آنجا مستقر بوده است.
در فصل دوم این مجموعه برنامههای پروفسور پیچیده میشود. پلیس خانه روستایی «تولدو» را کشف میکند که در آن رییس گروه به مدت 5 ماه سارقان را آموزش می دهد و بقایای DNA را نیز به دست می آورند. از سوی دیگر، راکل هویت پروفسور را کشف می کند و پلیس نیز در حال یافتن رییس گروه است.
پروفسور از نظر موقعیت خود نمیتواند با فضای داخلی کارخانه، پایگاه اصلیاش ارتباط برقرار کند. بخشی از گروگانها و آدم ربایان کنترل روانی خود را از دست می دهند و در اثر همین اتفاقات توکیو توسط پلیس بازداشت می شود. همزمان پروفسور در تلاش است تا برنامه خود و رابطه خود با سربازرس موریو ایمن نگه دارد.
با این حال هنگامی که او به هویت واقعی پرفسور پی میبرد او را شکنجه می کند. سرانجام راکل متهم به همدستی پروفسور میشود و از پرونده کنار گذاشته میشود. پلیس وارد ضرابخانه ملی شده اما سارقان موفق می شوند از طریق تونلی که به لانه پروفسور متصل می شود بیرون بیایند، پروفسور موفق به فرار می شود. با این همه اتفاقات ریز و درشت در فصل اول و دوم، سارقان به هدف خود میرسند و از کشور اسپانیا خارج میشوند.
در فصل سوم او می خواهد ماموریت جدیدی بر اساس خواسته برادر فوت شده اش به سرانجام برساند؛ سرقت از بانک اسپانیا که با دستگیری ریو این بهانه برای سرقت فراهم میشود.
برای انجام این کار «پرفسور» رییس گروه سارقان، همه اعضای حمله قبلی که زندگی جدید پرتجملی در نقاط مختلف جهان دارند و از آن لذت میبرند را دور هم جمع میکند. اعضای جدید باند سارقین نیز به این ماجراجویی جدید خواهند پیوست، از جمله پالرمو، دوست بی قید و شرط برلین و بازرس موریو نیز با نام لیسبون به آنان میپیوندد.
سارقان در حالی وارد ساختمان خزانه سلطنتی میشوند که این بار دولت اسپانیا با کمک ارتش وارد ماجرا میشود. سارقان برای سلبریتی شدن و محبوبیت داشتن بخشی از پولهای سرقت شده را میان مردم پخش میکنند.
به محض ورود به ساختمان، آنها حاضران را می ربایند. نایروبی موفق به ایجاد حفره ای در محل نگهداری طلاهای دولت اسپانیا میشود که به آنها اجازه میدهد به محفظه دسترسی پیدا کرده و طلا را استخراج کنند. پس از آن، طلاها را ذوب کرده تا از طریق فاضلاب از ساختمان خارج نمایند. در همین حال، پروفسور و لیسبون سعی میکنند طرح برلین را برای انتقال طلاها از طریق موتورخانه به بیرون با بهترین تکنولوژی دنبال کنند.
آلیشیا افسر پلیس زن مسئول پرونده گروگانگیری سعی میکند لیسبون را با تعقیب مادر و دخترش به دام بیندازد و در مرحله بعدی او این کار را با نایروبی انجام می دهد و او را شکار کرده و مورد اصابت گلوله قرار می دهد.
سرانجام ، پروفسور به پالرمو دستور می دهد تا با مأمورانی که سعی در رهگیری ساختمان دارند مقابله کند. بدین ترتیب نبرد میان سارقان و پلیس آغاز می شود.پروفسور با این تصور که لیسبون ترور شده است احساس شکست می کند.
در داخل بانک اسپانیا وضعیت پیچیده است و مهمترین فراز حل شدن این ماجرا اقدام انتحاری توکیو است که تصمیم می گیرد جان خود را برای تیمش به خطر بیندازد و با منفجر کردن نارنجک هایی که به خود بسته، پایان قهرمانانه ای برای خود رقم بزند.
خانه کاغذی (La casa de papel ) از یک ایده اصلی معمول در مجموعههای تلویزیونی آغاز شد، با شیوه ای از دستهبندی افراد خوب و بد که در آن همدلی مخاطب با جنایتکاران، آسانتر از نیروهای اقتدارگر اتفاق می افتد.
اما این سریال چرا بینندگان سراسر جهان را شگفت زده کرده است؟ عناصر برجسته آن چیست؟
زمینه سیاسی اجتماعی و همدلی بینندگان این داستان به دلیل شرایط حاکم در کشورهای اروپایی و غربی است.
در کشورهای غربی بانکها با پول مشتریان خود سوداگری میکنند وزمینههای بشدت سیاسی- اجتماعی، بیننده را وادار به همدلی با مهاجمان به سرکردگی پرفسور میکند. افرادی که برای حمایت از آرمان پروفسور و تیمش گرد هم میآیند، تبدیل به سمبل ورابینهودهایی میشوند که در مقابل سیطره خطرناک بانکی ایستادهاند.
بازرس موریو در این سریال جبهه خود را ناگهان تغییر میدهد. واقعیتی که غیرقابل قبول به نظر میرسد. زیرا راکل نماینده جبهه"اقتدار" است. در واقع سریال با ایجاد چنین چرخشهایی در داستان این ایده را تقویت میکند که نمایندههای قدرت بالاخره به جبهه شورشیها خواهند پیوست.
موسیقی متن: از اکستازی کلاسیک تا مقاومت قهرمانانه
یکی دیگر از برجسته ترین عناصر این مجموعه موسیقی متن است. در بیشتر موارد، تمهای موسیقی فراهمآوری شده است و تعجب فراوانی دارد که چگونه برخی از درونمایههای داستانی با استفاده از موسیقی، ترکیبی نمادین پیدا میکنند. در واقع استفاده از برخی موسیقیهای خاص، انقلاب سرخ اکتبر همراه با لباس قرمز رابینهودهای سریال، زمینه تجلی یک انقلاب چپ گرایانه را در اذهان عمومی تداعی میکند.
به عنوان مثال، سمفونی شماره 9 «لودویگ ون بتهوون» هنگام چاپ نوارهای بزرگ اسکناس استفاده میشود که به قصیدهای در مورد نماد لذت و غارت تبدیل میشود. اما بدون تردید، یکی از موضوعاتی که به لطف گنجاندن آن در این سریال بیشتر رایج شده استفاده از قطعه «بلاسیائو» است. سرودی که توسط جنبش مقاومت فاشیستی در ایتالیا همهگیر شد و در این سریال به قطعه موسیقیایی و نمادین مقاومت گروه سارقان تبدیل میشود. اما بدون شک، این آهنگ با سابقه شخصیت های سرجیو مارکینا، پروفسور و برادرش برلین ارتباط تنگاتنگی دارد.
یکی دیگر از موضوعات مورد بحث در این سریال قطعه «گوانتانامرا» است. این قطعه شناخته شده کوبایی، زمانی در سریال استفاده میشود که برلین توضیح نقشه سرقت را برای برادرش به پایان می رساند. این قطعه نیزهمانند قطعه بلا سیائو، نشان دهنده مقاومت مردم در برابر ظلم، در مورد استعمار قبل از پیروزی کمونیستها در کوباست. آیا گوانتانامرا نیز سرودی است که نشان دهنده "استقامت" است؟
قسمت اول فصل پنجم با نسخه گراندوالای (ویلا مورنا) توسط سیسیلیا کرول آغاز می شود. سرود دیگری از شورش، نماد برادری با برداشتی از انقلاب میخک پرتغال.
گنجاندن این قطعه در فصل پنجم به خلق فضایی حماسی کمک میکند. تمام قطعات مزه سرخی سوسیالیسم را چاشنی سریال میکند تا ضدقهرمانانش به قهرمان تبدیل شوند و بانک را به مثابه نماد سرمایهداری به چالش میکشد.
کمد لباس: ادای احترام قرمز انقلابی و هنری
در میان پالتهای رنگی فیلم تنها قرمز برجسته میشود. این لباسها به خوبی نشان دهنده تونالیته ای است که به لطف استفاده از لباس های قرمز سارقان و گروگان، ویژگی های ایدئولوژیک سریال را نشان می دهد.
در طول تاریخ ، قرمز با خشونت و انقلاب همراه بوده است. در این سریال روح غیرمتعارف و دگرگون کننده با "مقاومت" نشان داده می شود و کم کم لباس گروه برای شهروندان نماد مبارزه می شود و مردم با استفاده از همان لباس برای اعتراض به مقابل دربهای بانک اسپانیا میآیند.
بنابراین قرمز نشان دهنده مبارزه مردم با فساد سیاسی است. مهاجمان در کنار لباس عجیب و غریب، از ماسکی با چهره سالوادور دالی استفاده می کنند. هیچ چیزی بهتر از چهره نقاش برای نشان دادن "مقاومت" نیست ، دالی با روحیه حقطلبانه خود برجسته شد و با جهان و قوانین ایجاد شده از طریق هنر خود مبارزه میکرد. گروه نیز به نوبه خود قصد دارد از طریق لباس قرمز الهاماتی را چاشنی سریال کند و این رنگ را به نشانه خشم و شک و تردید تبدیل کند.
موقتی بودن: تعلیق بین گذشته و حال
این مجموعه دو زمان بندی متمایز ارائه میکند،حال و گذشته. در خط اصلی سریال(حال حاضر) مخاطب از اجرای سرقت اطلاع دارد. در گذشته، ما برنامه ریزی هایی را که برای حمله انجام میشود را می بینیم و پیشینه شخصیتها را می شناسیم.
یکی از دستاوردهای بزرگ این مجموعه مدیریت خوب تنش دراماتیک است. این امر با استفاده از فلاش بکها به دست میآید. در حالی که ما به عنوان بیننده میخواهیم هر چیزی را که در پشت گذشته هر شخصیت پنهان است بدانیم، این امر به لطف یک تدوین هوشمندانه حاصل میشود که در آن دو زمان، گذشته و حال ، برای تسهیل تعلیق در هم آمیخته شده اند.
زمان بندی در فصل سوم کمی پیچیدهتر است. اگر میتوان دو بازه زمانی را در زمانهای قبلی متمایز کرد، در این قسمت یک تقسیم بندی زمانی وجود دارد که از 5 سال پیش شروع می شود، از ماهها قبل تا به زمان فعلی روایت میرسد. این ساختار که بین لحظات کنونی و متفاوت گذشته سرگردان است، توجه بیننده ای را جلب میکند که می خواهد تمام جنبه های این سرقت جدید را کشف کند.
«خانه کاغذی» همه چیز بخشی از برنامه است
فیلمنامه بین تصمیمات خوب و بد متغیر است، زیرا رویدادهای باورنکردنی موقعیتهای فوق العاده شگفت انگیز و غیرقابل باور و تصمیمات همزمان احساسی برخی شخصیتها سبب خنده تماشاگر میشود. چون برخی شخصیت ها به حماقت شدید مبتلا هستند، زیرا استراتژی استفاده از هوش معمولی فقط در یک شخصیت استفاده میشود و بقیه دزدان (مثلا حرفهای) در فصلهای متعدد داستانی با شیوه دستکاری احساسات و جلب توجه تصمیمات خود را تغییر میدهد و با این شیوه در سرتاسر سریال سازندگان از منطق فاصله میگیرند و در قوری طوفان میسازند.
«خانه کاغذی» سریالی است برای کسانی که بدون تفکر ؛سرگرمی میخواهند،تا از جهانی مملو از دزدان نابغه و پلیسهای احمق تسلیمپذیر لذت ببرند. آنها نمی توانند و نباید مانع طرح کامل و زیبای باهوش ترین و دقیق ترین پرفسور جهان شوند. همانطور که قبلاً توسط شخصیتی از مجموعه سریال گمشدگان گفته شده بود: "همه چیز بخشی از برنامه است." سریال «خانه کاغذی» بر اساس شگردی فرمولیزه شده یک داستان ضعیف است و نمیتواند به یک اثر سازنده تبدیل شود.
سارقان؛ راهب و راهبههایی صمیمی و مردم دوست
شخصیت مدیر ضرابخانه در این سریال یک احمق تمام عیار است، شبیه بونسونارو و خانواده اش. آنچه را که میخواهد انجام می دهد و هیچ مجازاتی برایش وجود ندارد. او در فصل دوم ظاهر میشود و همچنان برای سارقین مشکل ایجاد میکند.
نکته سادهلوحانهای که آزار دهنده به نظر میرسد این است که راهزنان جملگی خوش قلب هستند و حتی از منظر اراده فردی نمیتوانند به کسی شلیک کنند. آنها آنقدر جرأت ندارند که حتی به یک مگس صدمه بزنند، به نظر می رسد آنها راهبان طیبه یک صومعه دورافتاده اسپانیایی هستند و قرار است هر کدام نقش یک قدیس را به جای یک سارق بزرگ بازی کنند.
همه چیز به نفع اکشن فدا میشود
در فصل پنجم این مجموعه فجایع نمایشی به اوج خود رسید و دروننگری روانکاوانه با تاکید بیشتر روی شخصیتها به نفع اکشن فدا میشود با سکانسهایی که همیشه کار نمی کند و می تواند بسیار خسته کننده باشد. علی رغم ارزشهای تولید سریال ، نقایصی در توسعه شخصیتها وجود دارد و این پنج فصل بسیار به شخصیت ها وابسته است. شخصیتهایی که از نیمه فصل سوم نمی توانند توجه عمومی را جلب کنند.
کنسرو سینمایی سریال شده از راهزنها، رایزنها یا رابینهودها؟!
خانه کاغذی مجموعهای از موقعیتهای کنسرو شده سینمایی است و برای جذابیت بیشتر تعداد رابینهودهایش را افزایش داده است و در بخشهایی از سریال مهاجمان از گروگانها مراقبت میکنندیا میان مردم پول پخش میکنندیا اینکه به یکدیگر عشق میورزند. در طول سریال آنقدر از گروگانها مراقبت می کند که می توان از آنها پرسید که آیا آنها راهزن هستند یا رایزن یا رابین هود؟!
یکی از مهمترین نقاط ضعف فیلمنامه که برخی آن را نقطه عطف جذاب نمایشی سریال تلقی میکنند این است که اعضای گروه نه تنها به صورت حرفهای با این موضوع برخورد نمیکنند، بلکه برخی رابطههای عاطفی میان اعضای گروه قبل از اقدام به سرقت شکل میگیرد. در طول سریال در همان فصل نخست مخاطب متوجه میشود هر کدام از این شخصیتها با مشکلات روحی و روانی دست و پنجه نرم میکنند، چگونه ممکن است که در بزرگترین سرقت طراحی شده از خزانهداری دولت اسپانیا، ضریب تقاطع برخورد کاراکترها و مشکلات روانی ناشی از آن ناگهان افزایش پیدا کند؟!

همه شخصیت ها داستانمشکلاتی دارند و انگیزه هایی که با یک منطق دو به دو، حق و باطل را در سریال شکل میدهند و پارامترهایی خارج از قواعد نمایشی سریال که با قواعد سرقت شکل گرفته، دیده میشودمانند نایروبی، یک جعل کننده متخصص که سرپرستی فرزندش را پس از دستگیری توسط پلیس حمل مواد مخدر برای فروش از دست میدهد، یا رابطه پدر و پسری مسکو و دنور در ساختار انسان سازی گروه راهزنان مثل یک کاریکاتور است. برلین، نفر دوم فرمانده، معلمی اغلب سادیستی و نگران کننده است. حتی توکیو احساس می کند نیاز به مراقبه در مورد خودخواهی و تکانشگری اش دارد.
این واقعیت که باعث می شود بیننده به افراد بد وابسته شود و به این معناست که همذات پنداری مخاطب عامل شکست پلیس در تمام پیکره این سریال است.
در سوی دیگر مذاکرات درباره آدم ربایی به سرپرستی راکل موریو (ایتزیار ایتوینو) سپرده شده، زنی که با خشونت خانگی از سوی همسر سابق خود مواجه شده است، آنهم شوهری که در استخدام اداره پلیس است.
در حالی که ضرابخانه تحت محاصره گروگانها و آدم ربایان است داستان به طرق مختلفی شکوفا می شود. غیر از راکل و پروفسور که یک بازی موش و گربه به راه انداختهاند اما با توجه به نتیجه فصل دوم میتوان حدس زد در پایان فصل پنجم کدام پروه پیروز خواهد شد.
نتیجه همه اینها یک طرح پیچیده است که در آن حق و باطل دائما جابجا میشوند و با توجه به تجربیات قبلی یک نسبیگرایی اخلاقی دائما موقعیت شخصیتها را تغییر میدهد.
تنش بی فایده در فصل پنجم
تنش معمول در فصل پنجم چند برابر می شود و سازندگان تلاش زیادی برای ارائه یک داستان سرشار از آدرنالین و احساسات انجام داده اند و در فصل آخر نسبت به فصلهای پیشین از لحن متفاوت و متعهد خبری نیست. اگر فصل پنجم با مشکل گروگانگیری و سرقت براساس همان روابط منطقی پلیسی و نمایشی پیش میرفت، میتوانست مخاطب معمولی سریال را حفظ کند، اما یک قاعده کلی در سریال سازی وجود دارد. بهترین و هیجانانگیزترین سریالها، قربانی فصلهای پایانی ابلهانه میشوند.
سرقت یا کودتا؟
در فصل پنجم این سریال با پدیده وحشیانهای از تقابلها مواجه هستیم، سرقت در بانک اسپانیا تبدیل به کودتای جدید و عملیات ضد کودتا میشود. مخاطب بارها بارها احساس میکند در یک نمایش یکسان و مکرر شطرنج حضور دارد که در حل معماها از فرمول ریاضی مشابه استفاده میشود. هنگامی که به نظر می رسد همه چیز خوب پیش می رود، یک پیچ و تاب دراماتیک در آن پدید میآید، اما تمامی نگرانیها را پرفسور رفع و رجوع خواهدکرد.
یک عبارت فوتبالی وجود دارد که کاملاً مناسب این سریال است. خانه کاغذی زمان می طلبد ، مانند آن تیم های بزرگ ، پر از ستاره که می بینند با ادامه روند بازی نمی بازند و ترجیح می دهند گاهی نتیجه مساوی شود اما باختی در کار نیست.
خانه کاغذی مجموعه ای است که همیشه بیننده می خواهد یک جهش مداوم از ایمان به افراد و معجزه را انتظار داشته باشد وباور کند که همه خوشیهای پایان سریال، قبلاً توسط پرفسور محاسبه شده است.
تمام سریال متعهد به دیوانگی است ، فرد احساس می کند که تمام شده است. هیچ صحنه ای بدون یک مونتاژ سریع و متلاطم وجود ندارد ، هیچ شخصیتی وجود ندارد که دارای بیهوده ترین و اصیل ترین عملکرد نباشد و بلاهت روی دیگر سکه سرگرمی است.